یادداشت ثابت - چهارشنبه 92 دی 26 :: 10:37 صبح :: نویسنده : karim Hemmati
مادر عز?زتر از جانم،بع! قصاب مشغول ت?ز کردنچاقو?ش بود که رضا، پسرش، آمد و گفت دست نگه دار که ق?مت گوشت باز هم با? رفته است فردا شا?د ق?مت ?ک ک?لو گوشت بشود ب?ست هزار تومان. حال هم ق?مت گوشت به قدر? گران شده است که کس? توان خر?د آنرا ندارد و خ?ال من آسوده شده که حا? حا?ها مردن? ن?ستم. اما بگو?م از قصاب که مرد بس?ار خوب? است. هوا? مرا دارد؛ چ?ز? برا?م کم نم?گذارد. برخ? از مشتر?ان قصاب م?گو?ند که اگر ق?مت گوشت هم?ن طور? با? برود احتمال دارد که ما اگر ا?نگونه بشود احتمال دارد که من هم فکر? برا? تشک?ل خانواده بکنم. مادر! د?گر ز?اده عرض? ن?ست. موضوع مطلب : تب کده منوی اصلی آرشیو وبلاگ پیوندها آمار وبلاگ بازدید امروز: 3
بازدید دیروز: 95
کل بازدیدها: 177357
|
||||